سرزمین کهن ایران در طول تاریخ چند بار مورد هجوم وحشیانه اقوام بیفرهنگ بیگانه قرار گرفته است که یکی از مهمترین اهدافشان از بین بردن فرهنگ و تمدن این سرزمین بوده است.
اما چرا جشن باستانی نوروز علیرغم تمام فراز و نشیبهای تاریخی توانسته تا به امروز بقایش را حفظ کند؟
بعضی از متون کهن، جمشید شاه اسطورهای ایران را بانی این جشن میدانند و در این مورد افسانههایی نقل میکنند.١ شواهد چنین نشان میدهند که نوروز جشنی است که قبل از آغاز آیین زردشت در خراسان بزرگ (آسیای میانه) برگزار میشد. این حقیقت که هنگام برگزاری این جشن با آغاز فصل بهار و نوزایی طبیعت همزمان است، حدسهای دیگری را در مورد ریشه جشن نوروز مطرح میکند.
دوران طبیعتپرستی
در زندگی بشر اولیه دورانی وجود داشت که هنوز به ساختن ابزار برای استفاده بهینه از قوای طبیعت پی نبرده بود و همه زندگیاش به طورمستقیم در اختیار روند تغییرات خوب یا بد طبیعت بود.
سرپناهش غارهای طبیعی یا دستکند بود و از آبهای سطحی روی زمین استفاده میکرد و روش اهلی کردن حیوانات و دامداری و کشاورزی را نمیدانست و خورشید برایش تنها منبع حرارتی و نور بود؛ چون هنوز حتی به ابتداییترین روش درست کردن آتش پی نبرده بود و برای بقای خود راهی جز کوچ نداشت.
در این دوران برای هر عنصر طبیعت مثل آب، گیاه، زمین، کوه، آتش، خورشید، ماه، رعد و برق و… ایزد یا ایزدبانویی مجسم میکرد، به درگاه خدایان عناصر سودرسان که موجب آسایشش بودند، نیایش و از آنها قدردانی میکرد و از خدایان عناصر زیانرسان طبیعت بیم داشت و برای دور کردن آنها و دفع شرشان وردهایی میخواند و قربانی میکرد.
از این عصر به عنوان «دوران طبیعتپرستی»۲یاد میشود. ادبیات ودایی که کهنترین نوشتههای اقوام هندواروپایی است، نشان از طبیعتپرستی این اقوام دارد. (شایگان، ۳۴ ـ ۳۰).
بهنظر میآید بخشی از متون اوستایی نیز که «یَشتها» نام دارد، مربوط به این دوره از زندگی آن اقوام باشد. صاحبنظران این متون را از سخنان خود زردشت به حساب نمیآورند و مربوط به دوران پیش از او میدانند.
«یشت» (به معنی ستایش و دعا)، مجموعهای از نیایشهای مربوط به ایزدان و ایزدبانوان متعددی است که ایرانیها قبل از زردشت به آنها باور داشتند. با آمدن زردشت و دعوت به یکتاپرستی، ایزدان عناصر طبیعی که به مردم صدمه میزدند، از مقام خدایی سقوط کردند و «دیو» نامیده شدند.
دگرگونیهای طبیعت در آغاز بهار
در این منطقه از کره زمین که چهار فصل را دارد، در آغاز فروردین طول شب و روز یکی میشود. بهتدریج هر روز از تاریکی شب کم شده، روشنایی روز افزایش مییابد؛ برف و یخ زمین آب میشود و شکوفهها و گلها ظاهر میشوند؛ رستنیها از دل خاک بیرون میآیند؛ آب فراوان میشود و… مجموع این دگرگونیهای طبیعت موجب گشایش در زندگی انسانهای دوران کهن و وجد و سرور آنها میشد.
این اقوام کوچرو کمکم توانستند بعضی از حیوانات را اهلی کنند و دامداری را آغاز کنند. سپس رفتهرفته به راههای تکثیر گیاهان پی بردند و بهآرامی یکجانشین شدند و به کشاورزی پرداختند؛ از این رویداد به عنوان «انقلاب کشاورزی» یاد میشود.
آمدن هر سالۀ بهار برای این مردمان طبیعتپرست و تازهکشاورز و یکجانشین، شادیافزا و موجب وجد و سرور بود؛ زیرا میتوانستند دامها را به دشت و صحرا ببرند و کشت دانهها را آغاز کنند.
با سیری در تاریخ روند تکامل زندگی بشر در این بخش از جغرافیای کره زمین، مشخص میشود که نوروز قدمتش به دوران پیش از تاریخ برمیگردد و ریشهای چندهزار ساله دارد.
آغازگر این جشن در حقیقت مردمانی ابتدایی و طبیعتپرست بودند. مسلم این است که نوروز با طبیعت این بخش کره زمین گره خورده و متعلق به هیچ مکتب فکری نیست. شاید بتوان گفت که راز ماندگاری این جشن نیز، با وجود نشیب و فرازی که در طول تاریخ داشته، همین باشد.
سفره هفتسین
سفره هفتسین هم به احتمال قوی سفرهای مقدس برای شکرگزاری بوده و نامش هفتسین نبوده و به احتمال قوی مشابهتی با هفتسین امروزی نداشته است. به گمان با انقلاب کشاورزی و یکجانشینی مردمان، سفره آئینی مربوط به خدایان نیز پیشرفتهتر ومفصلتر شده و در درازنای تاریخ، با تغییرات و حذف و اضافههایی تبدیل به سفره امروزی شده باشد.
نامهای گوناگونی که دربخشهای مختلف ایران کنونی به سفره هفتسین میدهند(از قبیل هفتشین و هفتچین و….) این گمان را تقویت میکند.
خداوند و آفرینش شادی
علاوه بر احساس سروری که فصل بهار به طور طبیعی در مردم ایجاد میکند، شاید باوری کهن نیز در نزد ایرانیان موجب تقویت و ماندگاری جشنهای باستانی، بهویژه نوروز میشد.
بنا بر این باور، شادی را خداوند یکتا آفریده؛ چنانکه در چند کتیبه داریوش بزرگ این امر ذکر شده است؛ برای مثال در بند یکم کتیبه او در شوش آمده است: «خدای بزرگ است اهورهمزدا، که این زمین را آفرید، که آن آسمان را آفرید، که مردم آفرید، که شادی را برای آفرید…»(شارپ، ۸۷). از این رو میتوان چنین حدس زد که آنها برای شادی جنبه تقدس قائل بودند.
در دوران باستان نوروز در سراسرایران بزرگ جشن گرفته میشد؛ یعنی سرزمین بسیار پهناوری که ایران امروز تنها بخش کوچکی از آن است.
یکی از کهنترین منابع معتبر در این مورد، کتیبههای شاهان هخامنشی است که به خط میخی مخصوصی به نام میخی پارسی نوشته شدهاند.
این خط از زمان آریامن ـ نوه هخامنش ـ تا زمان داریوش سوم (حدود ۶۰۰ تا ۳۳۰ق.م) رواج داشت و با غلبه اسکندر متروک شد. (شارپ، ۱). این کتیبهها به سه زبان پارسی باستان، عیلامی و بابلی بر سنگ نقر گردیدهاند.
یکی از این کتیبهها متعلق به داریوش کبیر (۴۸۶ ـ ۵۲۱ق.م) در بیستون است. نام بیستون در اصل «بَگَستانَ» به معنی «ایزدستان» (جای خدا) است.
واژه بَگَ (baga) در زبان پارسی باستان به معنای خداست (شارپ، ۱۵۲). بخش اول نام شهر بغداد نیز همین واژه است: «بَگَ داتَ» به معنی «خداداده».
در بند ششم کتیبه داریوش در بیستون آمده:«این است کشورهایی که از آن من شدند. به خواست اهورهمزدا من شاه آنها بودم: پارس، خوزستان (عیلام)، بابل،٣ آشور،۴ عرب، مصر، اهل دریا، سارد (لیدی۵)، یونان (یونانیهای آسیای صغیر)، ماد ارمنستان، کَپَدوکیه،۶ پَرثَوَ (پارت، خراسان)، زَرَنگ (سیستان)، هَرَئیوَ (هرات)، خوارزم، باختر (بلخ)، سُغد، گَندار (دره کابل)، سَکَ۷ (طوایف دو سوی دریای مازندران)، ثَتَگوش (دره رود هیرمند)، مَکَ (مکران امروزی و عمان)، در مجموع بیست و سه کشور.» (شارپ، ۲۶).
وی همچنین در بند دوم کتیبهاش در تختجمشید از قلمروش چنین نام میبرد: «خوزستان، ماد، بابل، عربستان، آشور، مصر، ارمنستان، کپدوکیه، سارد، یونانیها، آنهایی که [ساکن] خشکی و آنهایی که [ساکن] دریا هستند، و کشورهای آن سوی دریا، اَسَگَرتَ،۸ پَرثَوَ، زَرَکَ، هرات، بلخ، سغد، خوارزم، ثَتَگوش، رُخَج،۹ هند، گَدارَ، سَکائیها، مَکَ» (شارپ، ۷۷).
او در کتیبه نقش رستم علاوه بر کشورهایی که ذکرشان گذشت، از سکاهای هومنوش و سکاهای تیزخود و سکاهای ماورای دریا و همچنین از سِکودرَ،١۰ یونانیهای سپر روی سر، لیبیها، حبشیها و کارئیها١١ نام میبرد (شارپ، ۷۹).
خشیارشا (۴۶۵ ـ ۴۸۶ق.م) پسر و جانشین داریوش نیز در کتیبهاش در تختجمشید برای قلمرو خود علاوه بر ایالتهای قبلی، از دو سرزمین دیگر نیز نام میبرد (شارپ، ۱۱۱) که بعضی از آنها اکنون نام دیگری دارند.
اگر بخواهیم از روی نقشه فعلی جهان کشورهای تشکیلدهندۀ ایران بزرگ را مشخص کنیم، باید بگوییم ایران بزرگ علاوه بر ایران کنونی، شامل کشورهای افغانستان، تاجیکستان، ترکمنستان، ازبکستان، قزاقستان، قرقیزستان، ارمنستان، قفقاز، ارّان (آذربایجان)، عمان، عربستان، مصر، لیبی، حبشه، عراق، سوریه، لبنان، اردن، ترکیه یونان، هند و پاکستان بود و این بدین معناست که در تمام این سرزمینها نوروز جشن گرفته میشد. امروزه هرچند نوروز علاوه بر سرزمین ما، در کشورهایی نظیر افغانستان، تاجیکستان، جمهوری آذربایجان، ازبکستان، قزاقستان، قرقیزستان و مناطق کردنشین عراق و ترکیه نیز جشن گرفته میشود، اما برگزاری این جشن در بسیاری از جاها متوقف یا کمرنگ شده است.
یادداشتها:
۱٫ برای اطلاعات بیشتر در مورد باورهای مربوط به نوروز به کتابهای التفهیم و آثارالباقیه ابوریحان بیرونی مراجعه شود.
۲٫ Nature Worship
۳ بابل شهری قدیمی در بینالنهرین بود که خرابههایش در کنار فرات و در فاصله ۱۶۰ کیلومتری بغداد باقی است.
۴٫ آشور (آسور) سرزمینی است در بخش میانۀ رود دجله و کوهستانهای اطراف.
۵٫ لیدی سرزمینی باستانی در کنار دریای اژه بود.
۶٫ کَپَدوکیه سرزمین پهناوری بود که اکنون بخشی از ترکیه است.
۷٫ سکاها قومی کوچنشین بودند که از آن سوی سیحون تا ساحل دانوب در گردش بودند. در زمان اردوان دوم اشکانی، در زرنگ (دَرنَگیانا) مستقر شدند و اسم این منطقه به خاطر آنها سَکَستان نامیده شد که سیستان امروز است.
۸٫ اَسَگَرتَ در حوالی آذربایجان امروز و به معنی «سرزمین ساکنان غار سنگی» است (شارپ،۱۳۴).
۹٫ رُخَج نام کهن بلوچستان.
۱۰٫ به احتمال سرزمینی در ناحیه مقدونیه بود.
۱۱٫ کاری یا به فارسی باستان گَرکا، کشوری در جنوب غربی آسیای صغیر بود.
سرچشمهها:
آذر، اسماعیل، Noruz at a Glance، بنیاد فرهنگی هنری رودکی، ۱۳۹۰، تهران.
بیرونی، ابوریحان، التفهیم لاوایل صناعت التنجیم، تصحیح استاد جلال الدین همایی، بابک، ۱۳۶۲، تهران.
ـــ آثارالباقیه، ترجمه اکبر داناسرشت، امیر کبیر، ۱۳۸۶، تهران.
پورداود، ابراهیم، یشتها ج۱ و ۲، طهوری، ۱۳۴۷، تهران.
حیدری منفرد، اصغر، جشن هستی، گواهان، ۱۳۸۵، تهران.
خیام نیشابوری، نوروزنامه، به کوشش علی حصوری، چشمه ۱۳۸۵، تهران.
شارپ، نارمن، فرمانهای شاهنشاهان هخامنشی، دانشگاه پهلوی شیراز، ۱۳۴۳، شیراز.
شایگان، داریوش، ادیان و مکتبهای فلسفی هند، ج۱، دانشگاه تهران، ۱۳۴۶، تهران.
معین، محمد، فرهنگ فارسی، امیرکبیر، ۱۳۶۴، تهران.
نیکنام، کوروش، از نوروز تا نوروز، فروهر ۱۳۸۷، تهران.
Kent, Roland G. Old Persian, second edition, American Oriental Socity, 1953, Newhaven, Connecticut.